یکی از مصائب مخاطبین سینمای ایران ، روبرو شدن با ایده‌ای
خام است که گمان می‌برد توانایی تبدیل شدن به سینما را دارد. فیلمی که در ایده خود
تمام می‌شود و مخاطب در طول تماشای فیلم تنها به بازخوانی متن مشغول است و به
دنبال مابه‌ازای بیرونی آن می‌گردد تا پازل فیلمِ ابتری که مقابلش به نمایش گذاشته‌اند
را کامل کند، جای هیچ دفاعی از خود باقی نمی‌گذارد.
متری شیش‌ونیم در هیچ‌کدام از فصل‌هایی که به نمایش می‌گذارد
مأموریت خود را به پایان نمی‌رساند و با بی‌اعتنایی تمام مخاطب را به گزاره‌های
پیش از فیلم حواله می‌دهد، زمانی که ذهن مخاطب با آموزه‌هایی عجین شده و حالا فیلم‌ساز
می‌خواهد با فرافکنی و ماکزیمایز کردن آن‌چه در بطن یک اجتماع درحالِ وقوع است،
فیلمی رئال به تصویر بکشد که بازهم وامی‌ماند.
وقتی فیلمی در ایده ابتدایی و نه حتی یک متنِ منسجم به
پایان می‌رسد، اظهارنظر درباره دیگر ارکان تبدیل به کاری دشوار می‌شود، فیلمی که
اصرار بر بلند بودن دارد اما ناتوان از ارتباط برقرار کردن با خرده پیرنگ‌هاییست
که دالِ مرکزیِ داستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و حتی ظرفیتی که برای فضا و
کاراکترها منظور داشته از پس ساخت یک فیلم کوتاه (آن‌هم به شکل چند اپیزودی) برنمی‌آید،
چه برسد به این‌که بگوییم دوربین در این فیلم تشخصی دارد یا کارگردان توانسته با
مونتاژ کار خاصی صورت دهد یا خیر.
و در پایان کاش زمانی که با کاراکتر‌های شوخ و نخ‌نمای این
فیلم در دنیای واقعی روبرو شدیم به‌شان نگوییم " حوصله‌ام را سر می‌برید."


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها